دیشب بردمت تو اتاقت تا بخوابونمت. تازه داشت خوابت میبرد که یهویی پاشدی. در حالی که به در اتاق اشاره میکردی می گفتی بوودو بوودو. یه لحظه ترسیدم و نگرانت شدم. فکر کردم حالت بد شده یا جاییت درد میکنه. وقتی شروع کردی به ادای طبل زدن رو درآوردن، فهمیدم صدای صبل محرم و هیات رو شنیدی و میخوای ببرمت کنار پنجره آشپزخونه تا نگاه کنی. چون از پنجره چیزی معلوم نبود، عموجون زحمت کشید بردت بیرون تا نگاه کنی. وقتی برگشتی، به محض اینکه بردمت اتاقت، خوابت گرفت. ولی طرز تلفظ بوودو بوودوت خیلی قشنگ و زیبا بود.
بوودو ,رو ,پنجره ,کنی ,بردمت ,خوابت ,بوودو بوودو ,نگاه کنی ,تا نگاه ,معلوم نبود، ,چیزی معلوم
درباره این سایت