محل تبلیغات شما

اولین کسی که اسمش رو تو مهد یاد گرفتی، آوا بود. یه دختر ناز و آروم. احساس میکنم یه دختر خیلی فهمیده و باادب ازش درمیاد وقتی بزرگ بشه. درسا دومین اسم بود. درسا چندسال از تو بزرگتره. چندبار ازم خواست که تو رو روی تاب بزارم تا اون هلت بده. معمولا منو مامان ثمین و مامان النا با هم میرسیم مهد. هر سه تاتون هم تا حداقل نیم ساعت - چهل دقیقه رو باید تو مهد بازی کنید. وقتی نحوه رفتارت با النا و ثمین رو میدیدم یه کم نگران شدم. از اینکه ترجیح میدی در کنارشون بازی کنی نه باهاشون. دوست دارم تمایل به گروه زیاد باشه. ولی دیروز که برای اولین بار بازیت رو آوا، ویدا، و کارن دیدم، خیلی خوشحال شدم. با هیجان و خنده باهاشون بازی می کردی. با حالت شعر خوندن و تند تند میگفتی: به به غذایی! (به به چه غذایی) دیروز هم از خانم میرزایی گله کردم که چرا عکس تو رو تو کانال تلگرام مهد نذاشته  که من ببینمت.

یادم افتاد اینم بنویسم. یه روز که داشتم می بردمت مهد با کالسکه، دیدم داری میخندی نمیدونستم دلیلش چیه. تا اینکه متوجه شدم خانم بختیاری رو دیدی و داری واسش میخندی. شیطونک با اینکه کوچیکتر بودی خوب شناختیش. چند روز پیش هم وقتی داشتی تو حیاط مهد تاب بازی میکردی، بابای آوا رو دیدی  و شناختی. همه اش میگفتی: بابا آوا. آوا بیاد تاب تاب.

از خاله نسیم هم که دیگه خدا حافظی کردی و اومدی بخش نوپا. الان پیش خاله شایسته هستی نفس مامان.

اولین خاله بازیهای من و تو

تولد من و اولین دفعه ای که شمع فوت کردی

خداحافظی با کالسکه

رو ,مهد ,تو ,بازی ,هم ,تاب ,یه دختر ,تو رو ,به به ,رو تو ,تو مهد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انواع سنسورهای صنعتی