محل تبلیغات شما

چند روز گذشته خیلی اذیتم کردی مامان. تو کالسکه نمی نشستی. همه اش میگفتی بودوام. یعنی میخوام راه برم. با یه ذوقی کیفت رو میندازی رو دوشت راه میری که بیا و ببین. مجبوربودم کالسکه رو با یه دست بگیرم و حواسم همزمان به تو هم باشه. به خاطر این تصمیم گرفتم که دیگه کالسکه نیارم و خودت راه بری. تقریبا دوسال و دو ماهته. دیروز اولین روزی بود که کالسکه نیاوردم. خیلی خوش گذشت. با همدیگه میدویدیم. به پله ها که می رسیدی میرفتی روشون، جفت پا میپریدی پایین.

اولین خاله بازیهای من و تو

تولد من و اولین دفعه ای که شمع فوت کردی

خداحافظی با کالسکه

کالسکه ,رو ,راه ,خیلی ,تو ,یه ,با یه ,دو ماهته ,و دو ,دوسال و ,تقریبا دوسال

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید و فروش